زندگی زیباست مثل لبخندیک بسیجی!

اسلایدر

زندگی زیباست مثل لبخندیک بسیجی!

همسربسیجی- اکنون بعد ازبیست سال فهمیدم چرا معلم انشایم به آن یک خط من نمره بیست داد... بچه ها فکرکردندچون من عزیزکرده بودم بیست گرفتم...! اکنون بعد ازبیست سال می فهمم آن یک جمله من چه ارزشی داشت! 

... نامه ای به خدا

خدایا! امشب یکی خوابم رابرهم زده است. نمیدانم پروانه های دیگربیدارند یا نه؟! ولی گویی صدای بال های سوخته وشکسته ام خواب همسایه های نازنینم را برهم زده است... خدایا! کلاس چهارم ابتدایی بودیم .معلم انشایمان گفت :زندگی راتوصیف کنید. هنوزجنگ.نشده بود.. من نوشتم:زندگی یعنی بوی شکوفه های نارنج. زندگی یعنی سپیدی گل های پرتقال. زندگی زیباست به زیبایی عطرشکوفه های نارنگی... دیروززیردرخت نارنج خوابیده بودم. چادرگل گلی مادرم را زیرم پهن کرده بودم. گویی درخت نارنج من راندید! ازخواب که بیدارشدم روی بدنم پربود ازشکوفه های خوشبوی نارنج . زندگی یعنی عطردل انگیزشکوفه های نارنج. بزرگترکه شدم.اول راهنمایی معلم انشایمان گفت:زندگی راتوصیف کنید. جنگ تازه تازه شروع شده بود. من نوشتم:زندگی یعنی رنگ لباس های خاکی! زندگی زیباست مثل صدای پوتین های واکس زده. زندگی زیباست مثل لحظه ی جدایی یک مادر ازفرزندش وبدرقه اوبرای جبهه. زندگی زیباست مثل لبخندیک بسیجی.... مادرکه نبودم ببینم دردل ان مادرچه غوغایی است.! من خواب بودم ورویایی! برادرم دوسال ازمن بزرگتربود. معلم انشایشان گفت:زندگی را از زبان یک بسیجی توصیف کنید. انشاهایش رامن می نوشتم. نوشتم زندگی یعنی بوی خاکریز. زندگی یعنی بوی باروت. زندگی زیباست مثل لحظه ای که فانوسقه ات رامی بندی. مثل لحظه ای که پیشانی بندیاحسین همرزمت رامی بندی. مثل شب های جبهه. زندگی زیباست مثل صدای یاحسین شب های عملیات. مثل لحظه ای که برادرت روی مین می خوابد و بدن تکه تکه اش راهی باشدبرای پیروزی همرزمانش... به مادرم بگوییدزندگی زیباست مثل لحظه ای که من روی مین خوابیدم. به مادرم بگویید زندگی زیباست حتی بعدازشهادت من. یادم میایدمعلم انشای برادرم عصبانی شد ونمره ای بدبه اوداد! همه بچه هاتعجب کردند آخراوهمه انشاهایش رامن می نوشتم و اونیزهمیشه بیست می گرفت... ازکارمعلم سردرنیاوردیم تااینکه بعدهافهمیدیم خبرمفقودالاثرشدن برادرش را آن روزهابه مادرش داده بودند.... ومن هنوزمادرنشده بودم من هنوزهمسرنشده بودم تابفهمم خبرازدست دادن عزیزچقدر رنج آور است.... من خواب بودم و رویایی... وقتی سال چهارم شدم معلم انشایمان گفت:زندگی راتوصیف کنید ومن دریک خط نوشتم :زندگی زیباست مثل لبخندیک بسیجی! معلم انشایم خندیدوهیچ نگفت. بعدهافهمیدم اوخواهریک جانبازاست که بعدازجنگ به خانه بازگشته بود و او هر روز لبخند او رامیدید و خدا راشکرمی کردکه زنده است... اکنون بعدازبیست سال فهمیدم چرامعلم انشایم به آن یک خط من نمره بیست داد... بچه هافکرکردندچون من عزیزکرده بودم بیست گرفتم... اکنون بعدازبیست سال می فهمم آن یک جمله من چه ارزشی داشت! اکنون می گویم:واقعا" زندگی زیباست مثل لبخندیک بسیجی حتی اگرپیر وشکسته شده باشد... خدایاانشایم رابیست بده وبه خاطراین بیست همه بسیجی هاوعزیزانشان را١٠٠سال عمرطولانی بده... خدایابه این شب عزیزاسماعیله ای ماراسلامتی وطول عمربده تاماونوه هایمان بنویسیم: زندگی زیباست مثل لبخندیک بسیجی...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, | 10:41 | نويسنده : علی معصومی |